شهیدمدافع حرم، مهدی ثامنیراد
از نیروهای امنیتی سپاه بود که در راه دفاع از حریم اهلبیت به شهادت رسید. پیش از آنکه وارد سپاه شود، فرمانده پایگاه در کارخانه قند ورامین بود و از طرفی نیز هیئت امنای مسجد کارخانه قند را نیز بر عهده داشت. ثامنیراد هجدهمین شهید مدافع حرم شهرستان ورامین است که بهمن ماه سال ۹۴ به دست تروریست های داعش در جنوب غربی حلب به شهادت رسید و پیکر مطهر این شهید جاوید الاثر در اختیار تروریستها ماند. گزارش زیر بخشی از گفت و گوی خادمین شهدا-فدک در دیدار با همسر شهید و در روز تولد تنها یادگار شهید، “فاطمه سلما ” است.
فدک
انتخابم او بود، بخاطر ایمانش
آقامهدی متولد ۲۲بهمن سال۶۱ بود. در امنیت سپاه کار میکرد. هر دو در مسجد محل رفت وآمد داشتیم. سال ۸۷ و در روز ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ازدواج کردیم . عروسیمان خیلی ساده برگزار شد. از لحاظ مادی دستش خالی بود اما بخاطر ایمانش انتخابم او بود. زندگیمان را از صفر شروع کردیم اما صاحب همه چیز شدیم …
اهل نماز اول وقت بود. به هیچ عنوان در طول این هشت سال زندگی، ندیدم نمازش به تاخیر بیافتد. زیاد سفر داشت. اکثر مساجد راه را میشناخت. در سفرها طوری زمانش را تنظیم میکرد که برای نماز به شهر برسد و در راه نباشد. شبی دو رکعت نماز هم برای سلامتی امام زمان عج میخواند. این عادتش را زمان خواستگاری به من گفته بود. حتی زمانی هم که خیلی خسته بود و از سر کار آمده بود مقید به خواندن این دو رکعت نماز بود .
حضوری که حس میشود
بسیار ولایی بود . به بزرگترها بسیار احترام میگذاشت. پدر و مادر شهدا را اردوهای راهیان نور می برد. سال ۸۸ تا سال ۹۳ همراه با هم به اردوهای جهادی میرفتیم . برای ساخت مدرسه، مسجد،غسالخانه در روستاها ….
در مسجد مهدیه موسسه ایتامی هست که آقا مهدی بنیانگذار آن بود. اکنون حدود دویست خانواده زیر پوشش این مجموعه است و این موسسه در تهران بنام خود شهید به ثبت رسیده است. این حقیقت را که میگویند “شهدا زندهاند”، تا قبل از شهادت همسرم برایم نامأنوس بود. درکی از این جمله نداشتم. اکنون حتی یک روز نیست که وجودش را در زندگی حس نکنم ! بدون استثنا در این دو سال اگر مشکلی داشتم از خود او جواب گرفتهام.
فدک
سعادت جز شهادت نیست، روز عشق نزدیک است
ششم اسفند ماه ۹۴ خبر شهادتش رسید . دوست داشتند پیکر مبادله شود تا خبر شهادت را بدهند اما این اتفاق نیافتاد . اقا مهدی وصیت کرده بود اگر پیکرم برگشت حتما سلما را روی پیکرم بگذارید. پیکر برنگشت اما ساکش را باز کردم و سلما را روی آن گذاشتم .
خیلی جالب است که او هیچ وقت فکر شهادت نبود. در دفترچهای که بعد از شهادتش به من رسید نوشته بود “من شهادت در این سن را دوست ندارم، دوست دارم مثل شهید شوشتری خدمتم را کامل انجام دهم و بعد شهید شوم.” ما هم اصلا برای شهادتش آمادگی نداشتیم…
وصیت نامه شهید مهدی ثامنی راد
بسمالله الرحمن الرحیم. با عرض سلام محضر مبارک حضرت ولی عصرامام زمان(عج) و روح پرفتوح حضرت امام خمینی(ره) و شهدای صدر اسلام تا به حال و رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا حضرت امام خامنهای و خانواده و دوستان عزیزم. حضور و توفیق اینجانب به این سرزمین امام زمان و خدمت کردن در این راه مقدس که یک اعلام حکم جهاد از جانب ولی امرمسلمین اعلام شده است بسیار خوشایند است. تقدیر چگونه باشد خدا میداند. ولی وظیفه و شرع را باید عمل نمود و این چند جمله را که در موضوعات مختلفی آن را بیان میدارم و به این مصحف مینگارم:
۱- دوستان و همرزمان من سلام: آنچه از این خلقت به این حقیر اثبات شده این بود که هیچ چیز را بهتر از این ندیدم که دوستان، صداقت دینی داشته باشند و کاری به این ناملایماتی که اتفاق میافتد در بین افراد، سازمان و جامعه نداشته باشند. ما باید سعی کنیم کار و وظیفه خود را به نحو احسن و آن طوری که وظیفه ما است انجام دهیم و سعی کنیم در حیطه کاری خود پیشرفت کنیم و یک فردی دارای معلومات عالی باشیم و بدانید که ما باید با کسب تجربه افرادی مفید باشیم برای حفظ وحراست ونگهداری اسلام. برادران من خود را دست کم نگیرید. دنیا و ابرقدرتهای دنیا از لباس سبز ما و اسم ما میترسند و آن هم به خاطر ایمان درون قلب شما دوستان است. خود را کوچک نشمارید. بدانید که ما الگویی همچون اباعبداللهالحسین و ابوالفضلالعباس داریم. ما علی اکبر و علی اصغر داریم. این خاندان عصمت و طهارت از کودک ششماهه برای ما الگو قرار دادند تا پیرمردی همچون حبیب ابن ظاهر. پس بدانید که ادامه دادن راهی همچون این بزرگواران راه به شهادت و رسیدن به معبود حقیقی است. براستی که صحبت و درد دل زیاد است، ولی نه این حقیر مجال نوشتن دارم و نه اینجا دل و جان فرصتی میدهدکه از کربلایی بودن دل کَند و آن را توصیف کرد. چند خواهش دارم:یکی اینکه نماز اول وقت که گشایش از مشکلات است. دوم: صبر و تحمل. سوم: به یاد امام زمان باشیم. در آخر از همه دوستان درخواست دارم که بنده را حلال کنند و اگر در فرصتی باعث آزرده شدن دل شما شدم ازمن بگذرید.
۲- چند کلامی با دوستان و مسجدیهای عزیز؛ با عرض سلام حضور شما بزرگواران. شب عملیات است، همه دارند مهیا میشوند به نوعهای مختلف، یکی سلاح تمیز میکند، یکی خشاب پر میکند و دیگر کارها که فرصت بسیار کم است که خدمت شما بخواهم توضیح دهم حاج آقا افشار دوست عزیز و برو بچههای مسجد و پایگاه و دفتر نیکوکاری بدانید که کاری با قداست بالا در حد بهشتیان انجام میدهید، از شما دوستان خواهش میکنم کار را جدی و به نحو احسن انجام دهید. تبعیض قائل نشوید. فعالیتهای فرهنگی را بالا ببرید. درس ولایتشناسی و ولایتمداری را ترویج دهید.
شخصیت آقا امام زمان و امام خامنهای را خوب برای جوانان آموزش دهید. اینجا در این ساعت شب ۲۲:۳۰ دقیقه غوغایی است. جوانان پاکی اینجا جمع شدند که به اذن و لب تر کردن ولی زمان خود که یک حکم جهاد برای جانِ بیست هزار شیعه در این سرزمین، که چهار سال است در محاصره کفر قرار دارند و ابو الفضلوار با غیرتی عظیم از ناموس خدا تا امروز دفاع کردهاند. بدانید بعد از این عملیات نصرت و پیروزی قطعاً نصیب اسلام است و حتماً خنده بر لبان حضرت آقا گشوده میشود و شما به نحو احسن باید راه شهدای این عملیات که مدافع حرم نه، مدافع انقلاب اسلامی و مدافع حریم و بلاد امام زمان هستند را باید ادامه دهیم. ساخت و ساز مسجد را ادامه دهید با توکل به خدا جلو بروید و بدانید که حتماً خیرین و بزرگوارانی هستند که با عنایت خدا کمک شما کنند اگر خواستید مراسمی بگیرید در قالب یادواره باشد که نوعی فعالیت فرهنگی حساب شود. هرساله ماه محرم یادی از ما بکنید. التماس دعا.
همسر عزیزم سلام، میدانم که از بالای منبرها و مجالس روضه یک موضوعی را شنیده و درک کردهای یک روز یک مادری با فرزندش در کوچهای سیلی خورد و یک غلاف شمشیر به پهلویش خورد و یک روزی هم عدهای به درب خانه کوبیدند و بعد درب خانه را آتش زدند بعد آن همسر برای دفاع از اسلام و ولی زمان خودش و در آخر از شوهرش دفاع و مقاومت کرد و از آن مادر، دختری به نام زینب متولد شد که برای دفاع از اسلام به همراه برادرش حج را نیمه تمام گذاشت و به سوی سرزمینِ وداع خود و برادر، حرکت کرد و آن خواهر با الگو قرار دادن مادری که خطبه فدک را خواند در کاخ یزید چنان رجزخوانی کرد که ستونهای آن به لرزه در آمد و برای دفاع از برادر و دفاع از اسلام سر بریده برادر و شهید شدن سقای دشت کربلا و فرزندان و برادر زادههای خود را دید و به خاطر این فداکاریهایی که برای اسلام انجام داد، امروز یک عده جوان معتقد و مقید که به اذن ولی زمان خود آمادهاند تا این گنبد و بارگاه و مضجع شریف آن خانم محترم و سهساله حضرت اباعبدالله از دست یزیدیان زمان (کفار) نجات دهند.
همسرم، میخواهم الگوی رفتاری این مادر و دختر را در زندگی اصل و سرلوحه کارهای خود قرار دهی. خواهش میکنم برای انجام هر کاری دفاع از اسلام و ارزشهای دینی و مذهبی و اسلامی را مد نظر قرار بدهی. فاطمه سلمای عزیز مرا ببوس و بگو که پدر برای تو جان میداد و وجود این نعمت الهی در زندگی ما یک تغییر و برکت اساسی را حاصل کرد. محجوب و عالمه تربیتش کن. میخواهم که یک فرد مؤثر برای اسلام و نشر ارزشهای اسلامی باشد. مراسم دعای ندبه مسجد را جزو افرادی که بانی میشوند باش. به هیچوجه از شهادت من ناراحت نباش و لباس سیاه هیچکس به تن نکند، چنان با قدرت باش که مشت محکمی بر تمام کفر باشد. اگر شرایطی مهیا شد حتماً بگو هماهنگ کنند فاطمه سلمای بابا را دستبوس حضرت آقا ببرند و فاطمه سلما تا به حال سر مزار شهدا و بابا نرفته است. او را حتمًا ببر. اگر روزی جنازه من را آوردند حتماً بگذار فاطمه بابا یک بوسه برروی من بزند.
به کوشش: کارگروه پژوهش – گروه خادمین شهدا فدک