سردارِفرهنگی، شهید محمد علی رحیمی
در تکاپوی انتخاب بسته فرهنگی برای سفر راهیان نور فدک، کتاب “رسول مولتان” روزی مان شد. زندگینامهی شهیدی که میتوان بدون اغراق به او لقب «چریک فرهنگی» داد؛ او سالها با هدف صدور انقلاب مشکلات هجرت را به جان خرید و در نهایت سال ۷۵ در مولتان پاکستان به شهادت رسید. به قول حاج اقا پناهیان : ” شهید رحیمی یک عنصر فرهنگی بیقرار بود نه یک کارمند فرهنگی مستقر… یک عنصر فرهنگی بیقرار مانند آبشار و یک رود پرخروش است، خودش با دیگران ارتباط میگیرد… “
شهیدی که بهترین همسفرمان شد
شهیدی که بهترین همسفرمان شد
مفتخریم که دیدار با خانوادهی شهید برایمان میسر شد. همسر بزرگوار شهید، سرکار خانم مریم قاسمی زهد راویِ کتاب “رسول مولتان” و دختر گرامی شهید سرکار خانم فهیمه رحیمی متشکریم که ما را به حضور پذیرفتید. خانوادهای که روزی همسفر روزهای پر التهاب شهید در هند و پاکستان بودند و اکنون تلاش میکنند تا چراغ راه شهدای مجاهد بدون مرز خاموش نماند.
یادداشتی از جواد کلاته عربی بر کتاب “رسول مولتان”
عقربهها، ساعت دوی نیمهشب را نشان میداد، چشمهایم سنگین شده بود و هنوز خواندن یکسوم از کتاب باقی مانده بود، اما قول داده بودم و مطالعه آن را باید تمام میکردم. چند دقیقهای کلمات را با چشمان سنگین دنبال کردم تا فصل مولتان از نیمه گذشت. کمکم اما، نمی از اشک جای پای خواب را شست و از اواخر مولتان به بعد، واژهها را با سرعت بیشتری دنبال کردم. فقط هر از گاهی کتاب را میبستم و به جایی در گوشه ذهنم خیره میشدم. فکر میکردم، ماجراها را مجسم میکردم و با دست، خیسی چشمانم را کنار میزدم.
ساعت از سه گذشته بود که بالأخره کتاب تمام شد. اما فکری که تازه درگیر شده بود، چگونه میتوانست آسوده شود و بخوابد. شاید پنج شش سال از زمانی میگذشت که مطلبی را در کتاب تقریرات فلسفه امام خمینی (مقرر: آیتالله اردبیلی) خوانده بودم، اما آن مطلب به ناگاه در ذهنم دوباره زنده شد؛ وقتی روح انسانی به کمال خود نزدیک شد، توجه و میلش به طبیعت (جسم) کم میشود و از آن جدا و به طور کامل مستقل میشود. درست در همین زمان است که مرگ، جبراً و ضرورتاً رخ میدهد.
با تصاویر و ماجراهای خوبی که در کتاب «رسول مولتان» آمده بود، بدون اینکه اراده کنم، این جمله در ذهنم نقش بست که «شهادت، نتیجه منطقی و ضروریِ سلوک سید محمدعلی رحیمی بوده است.» روزی ۱۸ ساعت کار متعهدانه و بابرنامه و مطالعه، نیازمند نگاهی فراتر از چهارچوبهای نظام اداری ـ کارمندیست و همین رفتار است که مصداق جهاد فی سبیلالله پیدا میکند.
قبل از آمدن به پاکستان استخاره کرد و جواب آمد که: در راه خدا و قرآن قدم میگذاری. او با همین نگرش شد مسئول خانه فرهنگ ایران در مولتان، شهری که فقط اسم شهر را یدک میکشید و آنطور که کتاب میگوید، چیزی شبیه یک روستای محروم است تا یک شهر.
شهید محمد علی رحیمی
از برگزاری مراسمهای هفته دفاع مقدس، دهه فجر، ماه رمضان و روز قدس تا کمک به یتیمخانههای پاکستان و روستاهای محروم شیعهنشین در جهت صدور فرهنگ انقلاب اسلامی و ترویج وحدت شیعه و سنی در هند و پاکستان، در سطرسطر کتاب «رسول مولتان» به وفور یافت میشود. بعد از گذشت چند ماه از حضور او، آوازه افکار و رفتارش در شهر پیچید و کار رسید به تهدیدات تلفنی و مکتوب دشمنان شیعه و انقلاب اسلامی بر ضد خود و خانوادهاش، و سرانجام، رحیمی میشود معادل آسمانی همان سلوک؛ یعنی شهادت.
در جلسه بررسی کتاب که فردای آن شب برگزار شد، چند تن از بزرگواران به بخشهای تلخی از زندگی شهید، به جور زمانه او اشاره کردند که البته حق هم همین بود. من نیز همدلانه میگویم، گروه تروریستی لشکر جنگهوی سید محمدعلی رحیمی را شناخت، اما بعضی از همکارانش، نه.
نویسنده موضوع خوبی را برای کار انتخاب کرده است و البته آنطوری که در مقدمه کتاب آمده، خود موضوع به سراغ نویسنده رفته است. همچنین، او تکلیف خودش را در همان مقدمه با روش نگارش کتاب مشخص کرده است. واقعگرایی در روایت و استفاده از عناصر داستانیِ شخصیتپردازی و فضاسازی به عنوان روش نگارش کتاب معرفی شده است.
روایت در بعضی فصلها مثل مولتان جزئیات خوبی دارد، اما در فصل اول، میتوانست جزئیات بیشتری داشته باشد و با سرعت از آن عبور میشود. کتاب با روایتی تأثیرگذار از حمل پیکر شهید در هواپیما و نشستن مریم و بچهها در اطراف او شروع میشود و خواننده را به اول قصه زندگی علی و مریم میرساند. در فصل اول، نویسنده تقریباً توانسته حال و هوای مریم، یک دختر پانزده شانزده ساله را به خوبی به تصویر بکشد. ماجرای پارچه چادری که برای مادر مریم هدیه میآورند و مریم آن را جلوی آینه روی سرش میاندازد و خود را برانداز میکند، و قصه کوتاه حضور مریم در ژیان علی و حس و حال مریم در آن لحظات خیلی خوب به تصویر کشیده میشوند اما از بعضی ماجراها، جزئیاتی به مخاطب ارائه نمیشود و نویسنده (یا راوی) از آنها به راحتی عبور میکند؛ مثلاً اینکه علی در ژیان به مریم چه گفت و مخالفتهای خانوادهی مریم در رابطه با ازدواج او با علی چه بوده است.
عشق مریم به علی نیز به خوبی به تصویر کشیده میشود؛ چه در دوران عقد و چه بعدها در زمان حضور در هندوستان. شوق مریم برای آمدن علی به خانهای با چند برادر غیرتی در دوران عقد که خیلی هم دوست نداشتند دامادشان مدام برد و بیاید، و ماندن در کنار علی در شرایط سخت تابستانهای هند تا وقتی مرخصی یک ماهه شوهرش فرا برسد و با هم برگردند ایران؛ در حالی بود که بیشتر خانوادههای رایزنی فرهنگی و خانهی فرهنگ، کل سه ماه تابستان را میرفتند ایران. رنجهای زندگی در هند و پاکستان هم به خوبی تصویر شده است. سختیهای روتین خانواده مثل نبود امکانات رفاهی و قناعت کردن به حداقلها تا اتفاقاتی مثل: بیماری بچهها، جریان دزدی در پمپبنزین و تهدیدهای همیشگی افراطیهای وهابی. ماجرای حمله تروریستها به خانه فرهنگ و نحوهی شهادت علی هم خوب روایت میشود؛ طوری که میتوان بیشتر صحنهها را مجسم کرد. این کتاب را انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.
به کوشش: کارگروه پژوهش – گروه خادمین شهدا فدک