حسن خوش نظر متولد سال ۴۳ و برادر دو شهید است. جانبازی که با موج گرفتگیهای متعدد در دوران جنگ، تشنج میکند و در این تشنجها تنها به خودش آسیب میرساند و این دلیلی میشود که نام او را «موجی مهربان» بگذارند. به مناسبت سالروز ولادت حضرت ابالفضل العباس و روز جانباز به دیدار او رفتیم. با دیدن ما بسیار خوشحال میشود و مهربانانه احوال پرسی میکند. آن قدر بی آلایش است که در طول دیدار خانمها را خاله و آقایان را دایی صدا میزند. در نگاه اول آرامش و صمیمیت این خانه توجهمان را جلب میکند. خانم خوش نظر بسیار با انرژی و با محبت به استقبال میآید و ابتدا هم عذرخواهی میکند بابت این که خانه مبلمان ندارد و میگوید : ” باید به فکر آسایش عمو باشم، وجود تیر و تخته باعث میشود خدای ناکرده با یک تشنج سرش به این وسایل برخورد کند.”
خانم خوش نظر که با وجود پرستاری از یک جانباز همچنان فعالیت اجتماعیاش را حفظ کرده و فرمانده پایگاه بسیج محل است، از داستان زندگیاش میگوید. از نوجوانیهایش، زمانی که دختر سیزده سالهای بود و عاشق حسن پسر عموی خود شد و در پانزده سالگی دخترش را بدنیا آورد. او میگوید: “حسن آقا تا آن زمان سه بار به جبهه اعزام شده بود و جانباز بود و چون دخترعمو و پسرعمو بودیم، شناخت خوبی از هم داشتیم. در اثنای رفت و آمد به جبهه بود و من دعا میکردم هر اتفاقی برای او میافتد بیفتد فقط او شهید نشود. به مجروحیتش راضی بودم، راضی بودم تا آخر عمر پرستاریاش را بکنم، اما شهادت نه. بارها به او گفتم “هر چه قدر میخوای به جبهه برو اما حق نداری شهید بشی”. عمو حسن که بخاطر جراحیهای پی درپی که در مغزش انجام شده نوک زبانی و بسیار شیرین صحبت میکند میگوید: ” در جبهه همه دعا میکردند اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک، اما خانومم به من میگفت فقط در قنوتها بگو اللهم الرزقنا زهرا…زهرا…زهرا…” صدای خندهمان بلند میشود. عشق میان عمو حسن و خانم زهرا خوش نظر ستودنی است. در طول دیدار بارها از جمع عذرخواهی میکند و سر همسر را میبوسد.
او در سه عملیات بزرگ بیتالمقدس، مسلم بن عقیل و والفجر مقدماتی حضور داشته و به عنوان راننده تانک، فعالیت میکرده و هر بار نیز جراحات زیادی میبیند، بطوری که تاکنون یازده بار مورد عمل جراحی قرارگرفته است. داخل سرش شنت گذاشتهاند و تا سال نود، گاه تشنجهایش به بیست و پنج مرتبه در روز میرسید. عمو شفای خود را از امام رضا علیه السلام گرفته است و اکنون حال خوبی دارد و تمام کارهای شخصیاش را خود انجام میدهد. زهرا خوش نظر سختی های زیادی را به جان خریده اما معامله با خدا و عشق به همسر چیزی نیست که دوره زمانی مشخصی داشته باشد. او بارها به زبان آورد که تا آخر عمر تحت هر شرایطی حاضر است عمو را تر و خشک کند. حتی در دوران وخامت حال او برای آرامش و در جمع بودن عمو، تختخواب او را از اتاق خواب به سالن پذیرایی منتقل کرده تا هر لحظه او را در کنار خود احساس کند و عمو لحظهای حس تنهایی نداشته باشد.
تا سال ۹۳ عمو حسن جانباز گمنام بود، پروندهاش در بنیاد گم شده بود و حتی برخی میگفتند شاید مادرزادی این طور بوده! برنامهی ماه عسل زمینهای فراهم کرد تا او شناخته شود. خانم خوش نظر با خنده میگوید: ” الان عمو بد عادت شده، سالی پنج شش بار گروههای مختلف به او سر میزنند اما تا یک مدتی کسی به دیدنش نمیآید میگوید خانم چرا کسی نمیاد!” عمو در پاسخ به این حرف حاضر جوابانه میگوید: “آخه همه جای سرم را عمل کردم، بیرون برم حافظم رو از دست میدم، نمیتونم از خونه بیرون برم، همش همینجام، برا همین از دیدن همه خوشحال میشم”.
بارها و بارها در طول این دیدار از شیرین زبانیهای عمو خندیدیم و شگفتزده شدیم از این همه ایثار و عشقی که در این خانه جاری است، فقط عشق بینشان حکمفرماست و زندگی دارند با طعم عسل.